گاه می اندیشم
خبر مرگ مرا با تو چه کس می گوید؟
آن زمان که خبر مرگ مرا از کسی می شنوی روی تو را
کاشکی می دیدم
شانه بالا زدنت را بی قید
و تکان دادن دستت که مهم نیست زیاد
و تکان دادن سر را که عجیب
عاقبت مرد؟ افسوس
کاشکی می دیدم
من به خود می گویم
چه کسی باور کرد جنگل جان مرا
آتش عشق تو خاکستر کرد
واقعا زیبا بود مهسا خانوم
واقعا زیبا بود
از کیست ؟
از خودتان ؟
واقعا ستایش دارد
سلام ممنون
از شاعر بزرگ حمید مصدق هست .
عاشق این شعرم... منظومه ی آب خاکستری سیاه... وای باران باران پر مرغان نگاهم را شست!
وای که چقدر با قصیده آبی خاکستری سیاه زندگی کردم...
کاش بر این دشت مواج سیاه همه عمر سفر می کردم
سلام
چرا تفکر منفی؟!!!
امادر مورد کامنت قبلی(آقا مهدی)کسی که در مورد شعر نظر میده حداقل باید بدونه شعر به این معروفیت
اثر کیه؟(آلبته من از ایشان معذرت می خواهم)
من عریان من لخت
سر برون میکنم از برف
آن سپیدی که پر از نیرنگ است
میدهد آرامش ، در پسش سایه زشتیست
که نامش مرگ است
خواب شیرینی خواهد بود
در میان سرمای سپید ، گرمای سیاه
اما من . . .
راست قامت خواهم ایستاد
تا دوباره سبز شوم
برسم آن جایی ،که از آن برف برون میآید
پای خود بیشتر در خاک کنید
من به فردا چشم دوختهام
سلام
فقط یه احساس بود . یه فکر که بعد چه خواهد شد . بعد از مرگم .
این روزها مرگم عادت چشمان همه شده...........
باید از او مرد تا هستی یافت.. از انتخاب خوبت متشکر!
salam khoobi?
in tike az ghasideye abi khakestary siah vaghean shahkare. vaghean entekhab e bejaiee bood az oon shere boland
mowafagh bashy