شرمسار

بیا که تیر نگاهت هنوز در پر ما ست

گواه ما پر خونین و دیده ی تر ما ست

دلی که رام محبت نمی شود  دل توست

سری که در ره مهر و وفا رود  سر ما ست

به پادشاهی عالم نظر نیندازیم

گدای درگه عشقیم م عشق افسر ما ست

میان سینه ی ما آتشی به نام دل است

که یادگاری گرانمایه ای ز دلبر ما ست

ز خاک پای تو شرمنده ام چه چاره کنم

بیا  ببین  که همین نیمه جان میسر ما ست

تو شمع بزم رقیبانی و نمی دانی

که در فراق دوست کشیدیم و زنده ایم هنوز

خدای را مگر از سنگ خاره پیکر ما ست

رسیده جان " فریدون "  به لب ز درد فراق

به کس چه جای شکایت که این مقدر ما ست

نظرات 4 + ارسال نظر
محسن چهارشنبه 24 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 01:18 ق.ظ http://Perdu.blogsky.com

قابله خویش می شوم
تا هر آنچه در من جنین شده به دنیا بیاورم.
(حمید رضا یعقوب زاده)


اگر اجازه بدهید شما را لینک کنم؟
Coro_Venezuela

چشم از پنجره بر وسعت شب دوخته ام

و به چشمان تو می اندیشم

پیش از آنی که سحر

رنگ چشمان تو را پاک کند ...


خوشحال میشم . به اسم مکتوب لینکتون میکنم .

عسل چهارشنبه 24 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 11:32 ق.ظ http://silence-love.blogsky.com/

سلام مهسا جان شعر قشنگی بود مرسی که خبرم کردی

سلام ممنون که سر زدی خوشحال میشم تبادل لینک کنیم.

farzad چهارشنبه 24 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 12:56 ب.ظ http://delshodehgan.blogsky.com

salam
khoobid?
shere zibaie bood
dar zemn esme webloget ham kheyli ghashange

mowafagh bashid

سلام

ممنون شما خوبید ؟

لطف دارید . مرسی خوشحال میشم تبادل لینک کنیم . خبرم کنید

منتظرم موفق باشید

farzad سه‌شنبه 30 آذر‌ماه سال 1389 ساعت 05:08 ب.ظ

salam shomaro link kardam

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد